وجـــودت بــــســـه

ادبی.علمی.فرهنگی

وجـــودت بــــســـه

ادبی.علمی.فرهنگی

اگه تونستی

 

ناله از درد مکن

 

آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن

 

با غمش باز بمان

 

سرخ رو باش

 

از این عشق سرافراز بمان

دنیای وارونه

بعضی وقتها مینشینم و مردم اطرافم را خوب نگاه میکنم....

همه آنچنان در سرعت و در تکاپو هستند که گاهی مجالی برای صحبت

کردن با من  ندارند.

و من گیج از اینهمه شلوغی به خودم میگویم :به کجا چنین شتابان؟

انگار که این زندگی مانند گردابی است که ما را در خود فرو برده  و اوست که ما را

هدایت میکند.

دنیای وارونه.......

در حالیکه همه میخواهیم خودمان زندگی امان  را هدایت کنیم. 

آخر میدانید؟....همه ما کاری مهم داریم که باید انجامش دهیم.....

متخصصان.  مهندسین. پزشکان.  هنرمندان و صنعتگران ما در حال

 تکاپو هستند تا دنیای ما را آباد کنند.

و همه آنچنان در دنیای سرعت گرفتار آمده اند که خودشان را فراموش کرده اند.

در دلم اینهمه تلاش و دویدن و عرق ریختن را تحسین میکنم و ناگهان....

چشمم به سپور محله امان می افتد که در کمال آرامش در حال

جارو کردن خیابان است و مرا که میبیند لبخند میزند.

و من باز گیج میمانم که چه کسی کارش مهمتر است؟.......

دنیای وارونه.........

باحافظ چونه نزن

 

پدرم روضه ی رضوان به دوگندم بفروخت 

 

ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم